داستان فابیو کاپلو در میلان: باهوشی در بین احمق ها

وبسایت These Football Times اخیرا پرونده‌ای در حال انجام دارد که به دوران طلائی فوتبال ایتالیا می‌‌پردازد. وبسایت طرفداری قصد دارد این پرونده را به طور کامل پوشش دهد. در دومین قسمت از این سری یادداشت ها، به سراغ دوران حضور فابیو کاپلو در باشگاه آث میلان و فوتبال سری آ می‌‌رویم.

  فابیو کاپلو در دوران مربیگری‌اش القاب زیادی داشته است؛ عملگرا، تکنسین و یک نظم گری با هوش با تعهدی مثال زدنی‌ برای موفقیت. البته او هیچگاه بله قربان گوی سیلویو برلوسکونی و رئیس متعال باشگاه نبود. رئیسی که سال ۱۹۹۱ تصمیم گرفت هدایت روسونری را به او بدهد. 

 در زمان گرفتن هدایت میلان، رسانه‌‌های ایتالیا، کاپلو را چاپلوس برلوسکونی می‌‌دانستند اما او کاملا متفاوت از این تز‌ بود. مربی‌ که معروف است در رو بازیکنان می‌‌ایستاد و اسمش پیش رئیس برده نمی‌‌شد. شاید این دو در مورد سیستم بازی یا استعداد‌های نظیر دژان ساویسویچ صحبت می‌‌کردند اما این کاپلو بود که در آخر تصمیم می‌‌گرفت کدام سیستم در میلان اجرا شود و چه کسی‌ آن پست‌ها را بازی کند. کاپلو در میلان همان "آقا" بود. کسی‌ که به او احترام می‌‌گذاشتند.

بالاتر از اینها، در بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۶ که او مربی‌ باشگاه بود، میلان کاپلو یک برنده سریالی بود. برنده‌ای با ۴ قهرمانی لیگ متوالی، یک قهرمانی اروپا، یک قهرمانی در سوپر کاپ اروپا، دو قهرمانی در سوپر کاپ ایتالیا و یک رکورد شکست نپذیری در ۵۸ بازی سری آ بین سال‌های ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۳. با هم، کاپلو و بازیکنانش چیزی را به دست آوردند که برای خیلی‌‌ها غیر قابل انجام بود: ساختن و حتی بهبود بخشیدن میلان آریگو ساکی. زیر نظر کاپلو، میلانیستی تیمشان را در یک فرهنگ سیاه و قرمز دید‌ند. زیر نظر کاپلو، میلان "invincibili" یا همان "شکست ناپذیر" بود. 

در میلان، همیشه امید و انتظار وجود دارد. همه با نیت رسیدن به بهترین‌ها کار می‌‌کنند.
فابیو کاپلو

وقتی‌ کاپلو پا جای آریگو ساکی گذاشت، میلان بهترین تیم قاره بود. سال آخر ساکی بدون جام بود اما در ۳ سال قبل از آن، باشگاه دو بار قهرمان اروپا شده بود و پس از ۹ سال قهرمانی سری آ را به خانه آورده بود. قهرمانی که ناپولی دیگو مارادونا را در فصل ۱۹۸۷-۱۹۸۸ شکست داده بود. 

اما موفقیت‌های ساکی به جام‌های پر زرق و برق در موزه باشگاه ختم نمی‌‌شود. او انقلابی در میلان به راه انداخته بود که بعد‌ها خیلی‌ از باشگاه‌های ایتالیایی را هم تغییر داد. او کاتناچیوی دنیای جدید و توتال فوتبال بود. 

یارگیری فراموش شده بود و یک خط‌ دفاعی فشرده در تیم ساکی تعبیه شده بود. سیستمی‌ که پرسینگ بالایی‌ می‌‌طلبید و تاکتیکی که بعد‌ها زیر نظر پپ گواردیولا در پرس از بالا و یورگن کلوپ در Gegenpressing ادامه پیدا کرد. دکترین مشهور آریگو ساکی در این خلاصه شده بود که بازیکنان باید با توجه به خصوصیات خود بتوانند در چند پست مختلف بازی کنند و در همه آنها به راحتی‌ از پس وظایف خود بر بیایند. 

فراتر از اینها، ساکی نبوغ تاکتیکی خود را گرد بازیکنانی که به یک زبان صحبت می‌‌کردند، اجرا کرد. خط‌ دفاعی که از تاسوتی، بارزی، کاستاکورتا و پائولو مالدینی تشکیل می‌‌شد، به خوبی‌ کار را برای سه‌ ستاره هلندی در جلو آسان می‌‌کردند. تیمی از پر از هیپستر ها. با مثلث هلندی مارکو فنّ باستن، فرانک ریکارد و رود گولیت. 

هر جا که بروید باید دید کامل خود نسبت به فوتبال را با خود داشته باشید. باید به دقت به بازیکنانی که دارید نگاه کنید و آنها را آنالیز کنید و بدانید که چطور بهترین بازی را از هر کدام از آنها بگیرید. چطور این کار را می‌‌کنید؟ با پیدا کردن یک سبک بازی، یک سیستم که به شما اجازه می‌‌دهد بهترین بازی را از بازیکنان بیرون بکشید. آن هم با درخواست اینکه آنها بیشترین تلاش خود را انجام دهند."
فابیو کاپلو

زمانی‌ که ساکی مشغول تغییر دادن ساختار کلی‌ فوتبال ایتالیا بود، کاپلو از فوتبال دور شد اما از میلان نه. او به شکل شگفت انگیزی در مدیریت ورزش‌های دیگر باشگاه میلان مشغول شد. ورزش‌های نظیر بیسبال، حاکی روی یخ، والیبال و راگبی. وقتی‌ ساکی با فنّ باستن درگیر شد و جمله معروف" یا من یا فنّ باستن" را به برلوسکونی گفت، کاپلو اولین تجربه مربیگری کامل خود را به دست آورد. 

با وجود داشتن یک ترکیب با استعداد، شانس‌های مربی‌ جدید برای رسیدن به موفقیت‌های مربی‌ قبلی‌ از نظر خیلی‌‌ها غیر محتمل بود.  این اعتقاد به این دلیل به وجود آمده بود که تصور می‌‌شد متد‌های تمرینی ساکی نایی برای بازیکنان باقی‌ نگذاشته است. ترکیب تیم به خاطر تمرینات مردنی بود. حداقل این چیزی بود که مردم تصور می‌‌کردند. 

جاناتال ویلسون، در کتاب نوآور خود به نام "هرم وارونه" به این نکته اشاره می‌‌کند که آریگو ساکی شخصا با این تصور موافق بوده است و خودش هم اذعان می‌‌کند که:"فکر می‌‌کنم تیم خوبی‌ بودند اما به غروب خود نزدیک شده بودند. انتهای چرخه‌ای تکرار نشدنی‌ از موفقیت"

احتمالا او باید بهتر از همه بداند که در آخر، او بود که پایه‌های موفقیت میلان را بنا نهاد. 

لازم به یادآوری است که با وجود کم تجربگی کاپلو در زمینه رهبری بازیکنان، رفتن او از میلان چه به عنوان بازیکن و چه به عنوان دستیار ثابت کرد که او DNA میلان را در خود دارد. مطمئنا، دستیار نیلز لیدهلم بودن در تجربه بعدی‌ او بسیار تاثیر گذار بود زمانی‌ که این مربی‌ سوئدی استعفا داد و کاپلو ۶ بازی باقی‌ مانده را سرمربی تیم شد. 

برعکس تازه واردان دیگر مانند خودش، او زمانی‌ که به میلان آمد احترام خیلی‌ از چهره‌های اصلی‌ تیم را با خود داشت. او قبلا مربی‌ پائولو مالدینی بود و با فرانکو بارزی هم تیمی بوده. به همین خاطر بارزی در مورد کاپلو می‌‌گوید:"او وقتی‌ که بازی می‌‌کرد هم مربی‌ بود."

مهمتر از اینها، کاپلو یک دنده تر از این بود که وسوسه شود که تغییر بزرگی‌ در تیم انجام دهد. پائولو باندینی، خبرنگار معروف ایتالیایی در مورد کاپلو می‌‌گوید که کار او بیشتر از یک انقلاب به یک تکامل می‌‌ماند. 

سیستم ۴-۴-۲ ساکی باقی‌ ماند و خیلی‌ از بازیکنان هم باقی‌ دادند. تغیرات کوچکی مانند امضا قرارداد با یک دروازه بان جوان به نام سباستیانو روسی و همچنین آوردن دیمیتریو آلبرتینی ۲۰ ساله و کارلو آنچلوتی به مرکز خط‌ هافبک انجام شد. در عین حال، اخلاق مربیگری کاپلو مانند ساکی بیشتر روی افراد تمرکز داشت و به همین دلیل بازیکنان آزادی بیشتری داشتند، مخصوصاً در یک سوم تهاجمی تیم.

تغییرات جزئی‌، تاثیراتی شگفت انگیز داشتند. در فصل اول کاپلو، میلان اسکودتو ۱۹۹۱-۱۹۹۲ را برد و ۲۲ بازی را برد و ۱۲ بازی را مساوی کرد. فصلی بی‌ شکست. بر خلاف چیزی که گفته می‌‌شد، کاپلو نه تنها دفاعی تر از ساکی نبود که دیاوولو ۷۴ گل زد و لحظات زیبا از یک فوتبال تهاجمی را ثبت کرد. آنها لاتزیو را ۶-۳ بردند و ناپولی و سمپدوریا را با ۵ گل شکست دادند. گفتنیست در روز آخر فصل، آنها تیم زمان را ۸-۲ در هم شکستند.

دستان طلایی کاپلو، به مارکو فنّ باستن هم جانی دوباره داد. کسی‌ که فصل را با ۲۵ گل و با عنوان آقای گلی‌ به پایان برد. فرم مرد هلندی، مهر تأییدی زد بر تصمیم برلوسکونی مبنی بر نگه داشتن جواهر تهاجمی خود در تیم و نشان از اهمیت او در میلان داد. البته خیلی‌ سخت است که بگوییم آن فرم فنّ باستن چقدر به دانش کاپلو مربوط می‌‌شد. او زیر نظر ساکی هم در دو فصل ۱۹ گل زده بود. با این حال، آزادی فردی بخشی از فوتبال هلند است و اشتیاق کاپلو در باز گذاشتن دست فنّ باستن باعث شد که بازیکنانی نظیر فنّ باستن حتی از زمان ساکی هم بهتر کار کنند. همین روش باعث شد که سه‌ هلندی میلان شاخ و برگ بگیرند و به لیست ۳ نفر برتر توپ طلا ملحق شوند. 

با توجه به این فصل موفق، فابیو کاپلو در تابستان بعد حسابی‌ خرج کرد. او ستاره مارسی به نام ژان پییر پاپین را خرید و نماد دینامو زاگرب یعنی‌ بوبان را به میلان آورد. لنتینی هافبک آینده ساز تورینیو و دژان ساویسویچ که ستاره ستاره سرخ بلگراد بود را روسونری کرد. 

این همه گزینه‌، به مربی‌ دیاوولو یک سردرد شیرین داد. وی همچنین با قانون سه‌ بازیکن خارجی‌ از طرف یوفا هم روبرو بود. ساویسویچ معمولا به خاطر گرایشش به تنبلی، کمتر به کار گرفته می‌‌شد. کاپلو به هیچ عنوان به ستارگانی که روی چیزی بیشتر از فوتبال تمرکز می‌‌کردند، علاقه‌ای نداشت. 

زمانی‌ که کاپلو و برلوسکونی در مورد این مونتنگروی در حال صحبت بودند، میلان دوباره قهرمان سری آ شد آن هم یک بازی مانده به انتهای فصل، آنها با ۴ امتیاز اختلاف نسبت به اینتر قهرمان ایتالیا شدند. مثل سال قبل، مردان کاپلو نتایج شگفت انگیزی رقم زدند که برد ۷-۳ برابر فیورنتینا در ورزشگاه آرتمی فرانچی از نکات قابل ذکر است. آنها باز هم ۵ گل به لاتزیو و ناپولی زدند. 

این فصل اما بر خلاف سال گذشته، آنها نشانه‌های از آسیب پذیری را نشان دادند. در ۲۱ مارس ۱۹۹۳، پارما به رکورد ۵۸ بازی بدون شکست آنها در لیگ پایان داد و در سن سیرو ۱-۰ روسونری را برد. ۲ ماه بعد، این آسیب پذیری مقابل مارسی شدید تر شد. مارسی در فینال اروپا ۱-۰ آنها را شکست داد و در مونیخ جشن قهرمانی گرفت. این بازی بیشتر از یک شکست نشانه‌ای بود بر اتمام دوران مثلث هلندی میلان. 

گولیت کم کم به کنار رفت چون نقشش در تیم کاپلو فرعی شده بود. این قضیه راهی‌ باز کرد برای انتقال او به سمپدوریا. ریکارد بازی می‌‌کرد اما در انتهای فصل به آژاکس باز گشت و فنّ باستن، و شرایط بد قوزک پایش باعث شده بود که او در شب فینال به وضوح آن مهاجم همیشگی‌ نباشد. 

آینده نگری یکی‌ از ویژگی‌‌های مربیان بزرگ تاریخ است و کمتر مربیانی پیدا می‌‌شوند که چنین بازیکنان با کیفیتی را همزمان کنار بگذارند. با این حال، پائولو باندینی می‌‌گوید آیا اگر کاپلو فنّ باستن را برای فینال کنار می‌‌گذاشت، میلان بازی را می‌‌برد؟ اگر کاپلو به خاطر انتخاب فنّ باستن افسوس بخورد، این فینال قطعا روزی بود که وی تصمیم گرفت فنّ باستن دیگر آن ستاره همیشگی‌ برای تیم نخواهد بود. 

همانطور هم شد. مصدومیت فنّ باستن او را در کّل فصل ۱۹۹۳-۱۹۹۴ نیمکت نشین کرد و سال ۱۹۹۵، پایانی بود بر دوران جادویی این ستاره هلندی. 

نظر من در مورد فوتبال هیچگاه تغییر نمی‌‌کند. باید همواره با توجه به داشته‌ها بازی کرد. 
فابیو کاپلو

مثلت طلایی و هلندی میلان در دهه ۹۰

نبود ۳ هلندی باشگاه، کاپلو را وا داشت که تغییر تاکتیکی بدهد. فوتبال تهاجمی و غریزی کنار گذشته شده بود و فوتبال دفاعی عملگرا جانشین شده بود. سیستم هنوز همان ۴-۴-۲ بود اما مربی‌ روسونری، تغییراتی ایجاد کرد.

کریستین پانوچی برای تقویت دفاع خریداری شد و با بارزی و کاستاکورتا جفت شد. مارسل دسایی آمده بود که جای ریکارد را بگیرد اما آمدن او باعث به وجود آمدن کشفی در کاپلو شد. کشف او پستی جدید بود. بازیکنی که جلو ۴ دفاع بایستد و از آنها محافظت کند. 

همانطور که جاناتان ویلسون می‌‌گوید، چنین مطابقت پذیری در یک پست در جهان آریگو ساکی وجود نداشت و ملعون شده محسوب می‌‌شد. این تغییری تاکتیکی نشانه‌ای بود از چرخش تاکتیکی تیم از فوتبال تهاجمی ساکی به فوتبالی که کاپلو عرضه می‌‌کرد و شامل حفاظت اولیه از خط‌ دفاعی و دزدیدن گل‌ها در یک سوم تهاجمی تیم. هر چه نباشد، کاپلو یکی‌ از ستایش گران نرئو روکو بود. 

معمولا سیستم ۴-۴-۲ کاپلو به ۴-۱-۴-۱ در زمین تبدیل می‌‌شد جایی‌ که دسایی هافبک دفاعی بود و یک نفر از بین ماسارو، سیمون، برایان لادروپ، پاپین و یا ساویسویچ به عقب تر می‌‌آمد تا فشار در خط‌ هافبک تیم افزایش یابد. 

شاید از نظر ذهنی‌ این تاکتیکی زیاد دلپذیر به نظر نیاید اما در واقع به شدت موثر بود. میلان در ۳۴ بازی لیگ تنها ۱۵ گل خورد و سومین سری آ متولی‌ میلان به دست آمد. آنها رقم اعجاب آور ۲۱ کلین شیت را در فصل ثبت کردند. با این حال این تفکر دفاعی برای سیستم آزادانه خط‌ حمله زیان آور بود و آنها تنها ۳۶ گل در طول فصل زدند. در فصل ۱۹۹۳-۱۹۹۴، نتیجه ۱-۰ نشانه‌ای بود از بازی شاگردان کاپلو. آنها ۹ بار با اختلاف یک گل بردند. ژان پییر پاپین با توجه به فرصت‌های کم گلزنی‌اش گفته بود:

"اگر سیستم کاپلو از روی سکو‌ها کسل کننده به نظر می‌‌رسد باید بگویم که در زمین خیلی‌ کسالت آور تر است."

با این حال کاپلو حق داشت که در مورد سیستم عملگرا خود اینگونه صحبت کند:

"مهمترین چیز نتیجه است. این فلسفه نیست، حقیقت است."

شاید این سیستم خیلی‌ را به فکر انداخته بود که کاپلو دفاعی شده است اما فینال ۱۹۹۴ جایی‌ بود که یوهان کرایوف در بارسلونا فهمید میلان توتال فوتبال را کاملا از یاد نبرده است. در روزی که هم بارزی و هم کاستاکورتا در فینال محروم بودند، خیلی‌‌ها شانس تیم میلان را برابر سیستم روان بلوگرنا که از بازیکنانی نظیر روماریو و استویچکف تشکیل می‌‌شد، خیلی‌ کم می‌‌پنداشتند. شهرت تیم کرایوف آنچنان بالا بود که به آنها لقب "تیم رویایی" داده بودند. 

قبل از بازی، مربی‌ هلندی تا توانست به سیستم میلان تاخت. او از "کسل کننده" بودن و "دفاعی" بودن روسونری انتقاد کرد اما بازی فینال، نمایشی را شاهد بود که هیچگاه فراموش نکرد. روزی که میلان تیم رویایی بارسلونا را ۴-۰ در فینال شکست داد. 

آن شب در آتن، نقش‌ها جابجا شده بود. غول‌های کاتالان، به خاطر پرس شدید میلان خفه شدند. ساویسویچ مخصوصاً، درخشید و دو پاس گل داد که یکی‌ از آنها گل اول میلان بود. وی همچنین گل سوم تیمش را با یک والی‌ زیبا به ثمر رساند. آن گل، برای همیشه یکی‌ از زیبا‌ترین گل‌های تاریخ رقابت‌های اروپایی خواهد ماند. 

فینال اروپا فصل ۱۹۹۳/۱۹۹۴ و پیروزی ۴-۰ آث میلان برابر بارسلونا در آتن

شاید آن روز، کاپلو از ستاره تیمش خواسته بود که جادوی تهاجمی خود را با کار ایتالیایی مخلوط کند. این بازگشت ساویسویچ به عقب بود که باعث شد او توپ را از بارسلونا بدزدد و در نهایت آن گل را بزند. این برد، شاهدی بود بر عطش میلان کاپلو برای موفقیت. پس از ۳ سال آنها قهرمان اروپا بودند و به شایستگی جام اروپایی را لمس می‌‌کردند. 

حوصله‌‌ چرت و پرت‌های که توسط بازیکنان، هواداران، رسانه‌‌ها و مدیران باشگاه زده می‌‌شود را ندارم. چرا باید وقتم را برای حرف‌های کسانی‌ هدر دهم که به وضوح هوش کمتری نسبت به من دارند"

سلطه میلان بر سری آ در فصل ۱۹۹۴-۱۹۹۵ به وسیله یوونتوس به وقفه افتاد. پس از گذراندن یک رنسانس توسط مارچلو لیپی در تورین، بانوی پیر فوتبال ایتالیا همه تیم‌ها را در هم شکست و به ۹ سال ناکامی در سری آ خاتمه داد. آنها ۱۰ امتیاز بالاتر از تیم دوم یعنی‌ لاتزیو بودند و مثل فصل اول کاپلو، یوونتوس مخلوطی بود از دیوار محکم دفاعی و خط‌ آتشین تهاجمی. واقعاً که لیپی به خوبی‌ توانست عناصر هجومی مانند آلساندرو دل پیرو، جیانلوکا ویالی و فابریزیو راوانلی را با هم مخلوط کند و آن نمایش‌ها اثباتی بود بر کیفیت و توازن تاکتیکی آن تیم بیانکونری. 

میلان اما، فصل نا امید کننده‌ای را پشت سر گذاشت و چهارم شد. آن فصل، میلان دوباره در فینال اروپا مغلوب شد و این بار تیم آژاکس فنّ خال بود که آنها را شکست داد. شاید قابل پیش بینی‌ بود که بالاخره ترمز روسونری پس از ۳ فصل فوق العاده کشیده می‌‌شود. با این حال، کاپلو نشانه‌ای از قبول شکست در خود نمی‌‌دید:

"فکر می‌‌کنم میلان به خوبی‌ قدر من را پس از ۴ سال خوب و کلی‌ جام ندانست. پس به خودم گفتم، یک بار دیگر قهرمان اروپا می‌‌شوم و پس از آن می‌‌روم." 

فینال اروپا فصل ۱۹۹۴/۱۹۹۵ و پیروزی ۱-۰ اژاکس برابر آث میلان در وین

برای رسیدن به آن هدف، کاپلو کاملا روشن فکرانه فهمید که باید به خوبی‌ تیم مارچلو لیپی شود. او که هنوز می‌‌توانست به رئیس باشگاه زنگ بزند، روبرتو باجو و ژرژ وه‌آ را به سن سیرو آورد. با آمدن آنها، کار برای پائولو دی کانیو و مارکو سیمون هم راحت تر شد. در کنار اینها، خلاقیت بازیکنانی نظیر ساویسویچ، بوبان، آلبرتینی و روبرتو دونادونی هم وجود داشت. دیاوولو حالا توپخانه آتشینی داشت. 

گرچه "آقای" میلان سیستم عملگرا خود را کنار نگذاشت اما تجربه بیشتری از سیستمش کسب کرده بود. ۴-۴-۲ حفظ شد و باجو و وه‌آ در خط‌ حمله بودند. کاپلو با این حال، سیستم "درخت کریسمس" را هم اجرا کرد. سیستمی‌ که به آن Prima Punta می‌‌گفتند و شامل وه‌آ به عنوان تک مهاجم بود. این سیستم سبب شده بود که خلاقیت باجو و ساویسویچ بیشتر به چشم بیاید و به حد اکثر برسد. ساویسویچ حالا یا در چپ بازی می‌‌کرد یا پشت سر مهاجم لیبریایی.

میلان سری آ ۱۹۹۵-۱۹۹۶ را دوباره برد. با ۸ امتیاز اختلاف نسبت به یوونتوس. مثل فصل اول، روسونری همه را له‌ می‌‌کردند. وقتی‌ کاپلو میلان را دوباره به اوج رساند، فهمید که باید به یک غول دیگر اروپا ملحق شود. رئال مادرید. 

در حقیقت این یک تصمیم محتاطانه بود. تمرکز به شدت زیاد در بردن جام‌ها در تک تک سال ها، سبب شده بود که کاپلو به استراحت نیاز داشته باشد. میلان به انتهای چرخه موفقیت خود رسیده بود. انرژی‌ها هدر رفته بود و آنها فصل بعد رتبه دهم را کسب کردند بعد از اینکه بارزی و تاسوتی هر دو بازنشست شدند و کاملا آن دوران طلایی از یاد رفته بود. 

روزی روزگاری در ناپل؛ فرانکو بارزی و دیگو آرماندو مارادونا

با این حال، کاپلو فصل ۱۹۹۷-۱۹۹۸ به باشگاه بازگشت. نشانه‌ای از اینکه هیچگاه مربی‌ نباید به باشگاهی که با آن موفقیت کسب کرده است، باز گردد. دیاوولو دوباره دهم شدند و کاپلو اخراج شد. 

از نظر تاکتیکی ما از همه بهتر بودیم اما از نظر ذهنی‌ نه. همه فکر می‌‌کنند که شما با پاهای خود بازی‌ها را می‌‌برید اما نه. این مغز شماست که بازی‌ها را برای شما می‌‌برد."

موفقیت کاپلو در ایتالیایی زمانی‌ به دست آمد که ایتالیا بر دنیا فرمانروایی می‌‌کرد: زمانی‌ که ایتالیا نه یک یا دو قدرت که ۷ خواهر را در خود داشت: یوونتوس، اینتر، روم، لاتزیو، ناپولی، فیورنتینا، پارما و البته میلان.

همین که آنها ۴ اسکودتو، یک جام اروپایی و ۳ حضور در فینال اروپا را جشن گرفتند کافی‌ است که درک کنیم آنها چه تیم قدرتمندی بودند. کاپلو خودش شخصا لایق تشویق زیادی است. مربی‌ که خیلی‌ از بازیکنان را به اوج رساند. او بعد‌ها هم تغییر تاکتیکی داد و هم تغییر شخصیتی. چیزی که برای موفقیت‌های آینده الزامی بود. 

درست است که تیم کاپلو از نابغه‌های نظیر گولیت، فنّ باستن، ریکارد، ساویسویچ، وه‌آ، بارزی، تاسوتی، مالدینی، دسایی و آلبرتینی تشکیل می‌‌شد اما همه ما باید به یاد داشته باشیم که چه کسی‌ نقش "منفی‌" این پانتومیم را سال‌ها به خوبی‌ بازی کرد: سیلویو برلوسکونی.

این منفور رسانه‌، مغز متفکری بود که دو تن از بزرگترین مربیان تاریخ را به میلان آورد. او شخصا ساکی را انتخاب کرد و به کاپلو در دشوار‌ترین زمان اعتماد کرد. با وجود کم تجربگی، غریزه برلوسکونی باید برای انتخاب کاپلو مورد ستایش قرار بگیرد. 

سیلوی برلوسکونی؛ موفق ترین مدیر اروپا

گرچه همه ما از روش انقلابی آریگو ساکی در میلان حرف می‌‌زنیم اما باید به یاد داشته باشیم که میلان فابیو کاپلو به وضوح، افتخارات بیشتری کسب کرد. این به هیچ عنوان به معنی اینکه آن تیم بهتر از تیم ساکی بود نیست و آنها نه خود را باید بالاتر از ساکی بدانند و نه این نتایج اجازه بدهد که ما از هیچکدام از این دو مربی‌ بزرگ در تاریخ میلان غافل شویم.

به جای آن، ما باید هر دو را به یک اندازه ستایش کنیم و آن موفقیت‌های میلان را در آن سال‌های فوتبال ایتالیا، قدر بدانیم.